راه راست
5 ڪآمنتـ
به راه راست برو
چـــــه آزمـــــون دشـــــواریست...!
قـــــلبت را در ســـــمت چـــــپ بـــــگذارند،
و بـــــگویند:
بـــــه راه راســـــت بـــــرو!

5 ڪآمنتـ
به راه راست برو
چـــــه آزمـــــون دشـــــواریست...!
قـــــلبت را در ســـــمت چـــــپ بـــــگذارند،
و بـــــگویند:
بـــــه راه راســـــت بـــــرو!


یکی هست در محله ی ما! همه او را برای یک شب دوست دارند
حتی برایش آش نذری هم نمیبرند او با کسی کاری ندارد
خودش را میفروشد و نان شبش را میخرد.....
حاج آقا میگوید باید از محله برود چون همه جوانان مسجدی را از راه به در کرده
ولی چرا مسجدی ها با یک فاحشه از راه به در شدند
ولی فاحشه با این همه مسجدی به راه راست هدایت نشد ؟؟؟!!!!
موضوع مطلب : کوتاه و خواندنی
ارسال شده توسط کبریت در ساعت 14:42 | نظرات شما (5)
ع
دهید
بودا و زن هرزه
بودا به دهی سفر کرد ...
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید !
بودا به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده !!!
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت : حالا کف بزن !!!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند ؟!!
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند
+ نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن13

من باور دارم …
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.
من باور دارم …
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آنها را نمىشناسیم تغییر یابد.
من باور دارم …
که گواهىنامهها و تقدیرنامههایى که بر روى دیوار نصب شدهاند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.
من باور دارم …
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد.
من باور دارم …
« شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مىکند. »
نلسون ماندلا
سرطان ۱۳۹۲ - علی قادری

ساموئل هانتینگتون نظریه پرداز نوسازی در جهان سوم شناخته می شود. وی نظریه جنجال برانگیز برخورد تمدن ها (Clash of Civilization) را ارائه نمود. اگر چه این نظریه بر شهرت وی افزود اما در حوزه مطالعات آکادمیک وی به خاطر نظریات نوسازی در کشور های جهان سوم شناخته می شود. وی در کتاب سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی (political order in changing societies) ویژگی های سیاست در کشور های جهان سوم را نام برده اند. در این نوشتار تلاش می شود که آن ویژگی ها را مورد بازخوانی قرار دهد. بازخوانی نظریات هانتینگتون در حقیقت فهم و کارکرد سیاست در افغانستان نیز می باشد. زیرا افغانستان از کشور های جهان سوم می باشد که در راستای نوسازی قدم گذاشته است. به همین خاطر پرداختن به اندیشه هانتینگتون مهم می نماید.
وی بیان می دارد که در کشور های جهان سوم بر اثر نوسازی نیرو های جدید اجتماعی ظهور می کند. «نوسازی یک جامعه مستلزم تکثر و تنوع نیرو های اجتماعی آن است؛ ... به گروهبندی های خویشاوندی، نژادی و مذهبی موجود گروهبندی های شغلی، طبقاتی و تخصصی افزوده می شود». ظهور نیرو های اجتماعی به افزایش اشتراک سیاسی نیز منجر می شود. زیرا دگرگونی و تحول در خواست ها و آرزو های افراد اتفاق افتاده است و افراد جایگاه و موقعیت جدید در جامعه پیدا نموده است. از نظر هانتینگتون تحرک اجتماعی سبب تحرک سیاسی می گردد. یعنی افراد با توجه به موقعیت اجتماعی خود خواهان کسب موقعیت سیاسی است. این مسئله اشتراک سیاسی را افزایش می دهد.
هانتینگتون بیان می دارد که کشور های جهان سوم فاقد نهادمندی است. «نیرو های اجتماعی نیرومند ولی نهاد های سیاسی سست اند. در این کشور ها قوای مقننه و اجراییه، مراجع عمومی و احزاب سیاسی همچنان شکننده و بی سازمان بر جای مانده اند. رشد دولت از تکامل جامعه واپس مانده است». عدم تکامل نهاد های سیاسی در کشور های جهان سوم باعث می گردد که اشتراک سیاسی شهروندان جذب و جهت دهی نگردد. «یک سازمان یا خط مشی سیاسی کارش این است که برای نگهداشتن سامان اجتماعی و رفع درگیری ها و گزینش رهبران با اقتدار چاره جویی کند». این مسئله باعث هرج و مرج و آشوب اجتماعی و سیاسی می گردد. فقدان نهاد های سیاسی قدرتمند و همچنین باعث می گردد که "قواعد مشترک بازی" برای بازیگران تعریف و اجرا نگردد. وقتی سازمان و نهاد قدرتمند در جامعهای قواعد برای کنترل و مهار جامعه و گروه های اجتماعی تعریف نکند گروه ها هر کدام خود قواعدی برای خود تعریف می نماید. یعنی در کشور های جهان سوم هر گروه قواعد خاص خود را دارد. عرصه سیاسی رویایی گروه های مختلف با قواعد مختلف می باشد. به همین خاطر رویارویی میان گروه های سیاسی عریان است. یعنی رقابت افراد، خانواده، گروه های مذهبی و نژادی با همدیگر خشونت آمیز می باشد. از نظر هانتینگتون وقتی گروه های اجتماعی پایبند به اصول مشترک نباشد میزان خشونت در عرصه اجتماعی و سیاسی بالا می رود. وجود خشونت بدون شک باعث "بی ثباتی سیاسی" می گردد.
نظام های سیاسی و قانون اساسی به خاطر میزان زیاد خشونت تغییر می کند. این تغییر مانند کشور های جهان اول دموکراتیک نمی باشد بلکه بیشتر از روش های غیر دموکراتیک به خصوص از روش کودتا صورت می گیرد. هانتینگتون به صورت مشخص چند عامل را در ارتباط با استواری نظام های ساسی مورد بررسی قرار می دهد. وی متغییر های مانند فقر، تحرک اجتماعی، توسعه اقتصادی، نابرابری و شکاف را در ارتباط با پایداری نظام های سیاسی و میزان خشونت مورد بررسی قرار می دهد. هانتینتگون بیان می دارد که به خاطر توسعه اقتصادی، الگو های جدید رفتار اجتماعی به وجود می آید. با مطرح شدن الگو های جدید، الگو های سنتی اقتدار خود را از دست می دهد. عدم پای بندی به اقتدار سنتی و نهادمند نشدن الگو های جدید باعث خشونت می گردد. همین طور تحرک اجتماعی، میزان نابرابری و شکاف میان گروه ها هر کدام در نبود یک نهاد قدرتمند باعث افزایش خشونت در سطح گروه های سیاسی و اجتماعی می گردد. همین متغییر های که در اثر نوسازی ظهور کرده اند باعث می شود که برای کسب قدرت سیاسی گروه ها با هماهنگی ارتش دست به کودتا بزند.
از نظر هانتینگتون فساد یکی دیگر از ویژگی های عرصه سیاسی کشور های جهان سوم می باشد. وی فساد را چنین تعریف می نماید. «فساد به رفتار آن کارمندان عمومی اطلاق می شود که برای منافع خصوصی شان ضوابط پذیرفته شده را زیرا پا می گذارند». هانتینگتون بیان می دارد که در تمام جوامع میزان از فساد وجود دارد اما در کشور های جهان وجود آن گسترده و همگانی است. نظر هانتینگتون فساد به این خاطر وجود دارد که قواعد مشترک و پذیرفته شده میان گروه ها و کارگزاران سیاسی وجود ندارد. اگر هم قواعد وجود داشته باشد نهاد سیاسی قدرتمند که ضمانت اجرایی آن را تضمین کند وجود ندارد. به همین خاطر کارگزاران سیاسی آن قواعد را زیر پا می گذارد و قواعد دیگر را مطرح می کند.
در جوامع که هر گروه قوانین، مقررات، هنجار های خاص خود را داشته باشد برای حل مشکل و حل تضاد منافع میان گروه ها از روش های معمول استفاده نمی کند بلکه خشونت به عنوان تنها بهترین روش حل تضاد های اجتماعی مورد استفاده قرار می گیرد. بنابراین در کشور های جهان سوم خشونت یک اصل است. خشونت تنها گزینه ممکن برای حل اختلافات سیاسی و اجتماعی است. خشونت ابزار مقدس است که با سنت ها و آموزه های دینی تقدیس می شود. به همین خاطر خشونت در کشور های جهان سوم میان افراد عادی شده است. یعنی ریختن خون یک کودک، زن و فرد کهن سال روان هیچ انسانی را رنجور نمی سازد. بنابراین خشونت یکی دیگر از ویژگی های سیاست در کشور های جهان سوم می باشد.
در جوامع جهان سوم نظامیان بیش از دیگر گروه ها سازمان یافته تر اند. به همین خاطر نظامیان قدرت سیاسی را به دست می گیرند. تسلط نظامیان بر سیاست باعث می شود که گفتگو و استفاده از قدرت نرم جای خود را به قدرت سخت و سرکوب گر بدهد. بنابراین تسلط نظامیان بر سیاست ویژگی دیگر سیاست در کشور های جهان سوم می باشد.
ویژگی های که هانتینگتون برای سیاست در کشور های جهان سوم ارائه می کند را می توان به صورت ذیل خلاصه کرد. نوسازی باعث "ظهور گروه های اجتماعی جدید" می گردد. کشور های جهان سوم با "فقدان نهادمندی" مواجه است. رویارویی میان گروه های سیاسی عریان است. قواعد بازی مشترک میان گروه های سیاسی تعریف نشده است. بی ثباتی سیاسی به معنی تغییر نظام های سیاسی و قانون اساسی وجود دارد. فساد و خشونت به صورت گسترده آن در تمام لایه های اجتماعی و سیاسی وجود دارد. در نهایت نظامیان بر سیاست تسلط و کنترل دارد.
تمام این ویژگی ها را می توان در عالم سیاست افغانستان مشاهده نمود. فساد و خشونت عینی ترین پدیده در عالم سیاست افغانستان است. نهاد های سیاسی افغانستان نااستوار است. قواعد بازی مشترک از سوی دولت به صورت قدرتمند اعمال نمی شود. گروه های اجتماعی برای کسب قدرت در بسی موارد به صورت عریان وارد رقابت می شود. نظام سیاسی و ارزش های نهفته در قانون اساسی نااستوار است. گروه های اجتماعی و حتی دولت هر آن ممکن است دست به تغییر قانون اساسی و نظام سیاسی بزند. بنابراین فهم اندیشه های هانتینگتون می تواند ما را در فهم سیاست در افغانستان کمک

ادامه مطلب
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم خرداد 1390ساعت 13:21 توسط هاتف | آرشیو نظرات
داستان دختر نابینا
دختری بود نابینا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنیا تنفر داشت
و فقط یکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنین گفته بود
« اگر روزی قادر به دیدن باشم
حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم
عروس تو خواهم شد »
***
و چنین شد که آمد آن روزی
که یک نفر پیدا شد
که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد
و دختر آسمان را دید و زمین را
رودخانه ها و درختها را
آدمیان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست
***
دلداده به دیدنش آمد
و یاد آورد وعده دیرینش شد :
« بیا و با من عروسی کن
ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »
***
دختر برخود بلرزید
و به زمزمه با خود گفت :
« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »
دلداده اش هم نابینا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسری با او نیست
***
دلداده رو به دیگر سو کرد
که دختر اشکهایش را نبیند
و در حالی که از او دور می شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی »
+ نوشته شد
ورده اند که در کنفرانس تهران روزی چرچیل ، روزولت و استالین بعد از میتینگ های پی در پی آن روز تاریخی ! برای خوردن شام با هم نشسته بودند . در کنار میز یکی از سگ های چرچیل ساکت نشسته بود و به آن ها نگاه می کرد ، چرچیل خطاب به همراهانش گفت ؛ چطوری میشه از این خردل تند به این سگ داد ؟ روزولت گفت من بلدم و مقداری گوشت برید و خردل را داخل گوشت مالید و به طرف سگ رفت و گوشت را جلوی دهانش گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد ، سگ گوشت را بو کرد و شروع به خوردن کرد تا اینکه به خردل رسید ، خردل دهان سگ را سوزاند و از خوردن صرف نظر کرد . بعد نوبت به استالین رسید . استالین گفت هیچ کاری با زبون خوش پیش نمیره و مقداری از خردل را با انگشت هایش گرفته و به طرف سگ بیچاره رفته و با یک دستش گردن سگ را محکم گرفته و با دست دیگرش خردل را به زور به داخل دهان سگ چپاند ، سگ با ضرب زور خودش را از دست استالین رهانید و خردل را تف کرد . در این میان که چرچیل به هر دوی آن ها می خندید بلند شد و گفت : دوستان هر دو تا تون سخت در اشتباهید ! شما باید کاری بکنید که خودش مجبور بشه بخوره ، روزولت گفت چطوری ؟ چرچیل گفت نگاه کنید ! و بعد بلند شد و با چهار انگشتش مقداری از خردل را به مقعد سگ مالید ، سگ زوزه کشان در حالی که به خودش می پیچید شروع به لیسیدن خردل کرد !
چرچیل گفت دیدید چطوری می توان زور را بدون زور زدن به مردمان تحمیل کرد!
اینم 2 تا
از دختر یکی از دوستام پرسیدم که وقتی بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟ گفت که میخواد رئیس جمهور بشه. دوباره پرسیدم که اگه رئیس جمهور بشی اولین کاری که دوست داری انجام بدی چیه؟
جواب داد: به مردم گرسنه و بی خانمان کمک میکنه.
بهش گفتم: نمیتونی منتظر بمونی که وقتی رئیس جمهور شدی این کار رو انجام بدی، میتونی از فردا بیای خونه ی من و چمن ها رو بزنی، درخت ها رو وجین کنی و پارکینگ رو جارو کنی. اونوقت من به تو 50 دلار میدم و تو رو میبرم جاهایی که بچه های فقیر هستن و تو میتونی این پول رو بدی بهشون تا برای غذا و خونه ی جدید خرج کنن.
توی چشمام نگاه کرد و گفت:چرا همون بچه های فقیر رو نمیبری خونه ات تا این کارها رو انجام بدن و همون پول رو به خودشون بدی؟!
نگاهی بهش کردم و گفتم: به دنیای سیاست خوش اومدی!
در جنگ جهانى دوم وقتى که قواى متحدین (آلمان و ایتالیا و ژاپن ) فرانسه را که جزء قواى متفقین (انگلیس و فرانسه و آمریکا و شوروى ) بود، شکست دادند و در جولاى سال ۱۹۴۰ میلادى انگلستان در میدان نبرد جهانى با دشمن پیروزمند، تنها ماند، در پاریس کنفرانس سرى بین سه نفر از سران جنگ جهانى (یعنى بین چرچیل رهبر انگلستان، و هیتلر رهبر آلمان، و موسولینى رهبر ایتالیا در قصر ((فونتن بلو)) به وجود آمد، در این کنفرانس، هیتلر به چرچیل گفت:
حال که سرنوشت جنگ، معلوم است و بزرگترین نیروى اروپا و متفق انگلیس یعنى فرانسه شکست خورده است، براى جلوگیرى از کشتار بیشتر بهتر است، انگلستان قرداد شکست و تسلیم را امضاء کند، تا جنگ متوقف شود و صلح به جهان باز گردد.
چرچیل در پاسخ گفت:
بسیار متاءسفم که من نمى توانم چنین قراردادى را امضاء کنم، زیرا هنوز انگلستان شکست نخورده است و شما را پیروز نمى شناسم، هیتلر و موسولینى از این گفتار ناراحت شده و با او به تندى برخورد کردند.
چرچیل با خونسردى گفت: «عصبانى نشوید، انگلیس به شرط بندى خیلى اعتقاد دارد، آیا حاضرید براى حل قضیه با هم شرط ببندیم ، در این شرط هر که برنده شد باید بپذیرد». سران فاشیست و نازیست (هیتلر و موسولینى) با خوشروئى این پیشنهاد را قبول کردند، در آن لحظه هر سه نفر در جلو استخر بزرگ کاخ نشسته بودند، چرچیل گفت: آن ماهى بزرگ را در استخر مى بینید، هر کس آن ماهى را تصاحب کند، برنده جنگ است، هیتلر فورا (پارابلوم) خود را از کمر کشید و به این سو و آن سوى استخر پرید و شروع به تیراندازیهاى پیاپى به ماهى کرد ولى، سرانجام بى نتیجه و خسته و درمانده بر صندلى خود نشست، و به موسولینى گفت: حالا نوبت تو است.
موسولینى لخت شده به استخر پرید و ساعتى تلاش کرد او نیز بى نتیجه، خسته و وامانده بیرون آمد و بر صندلى خود نشست.
وقتى که نوبت به چرچیل رسید، صندلى راحت خود را کنار استخر گذاشت و لیوانى بدست گرفت، در حالى که با تبسم سیگار برگ خود را دود مى کرد شروع به خالى کردن آب استخر با لیوان نمود، رهبران آلمان و ایتالیا با تعجب گفتند: چه مى کنى؟ او در جواب گفت: «من عجله براى شکست دشمن ندارم با حوصله این روش مطمئن خود را ادامه مى دهم، سرانجام پس از تمام شدن آب استخر، بى آنکه صدمه اى به ماهى بخورد، صید از من خواهد بود
Like!
ستان کوتاه جهان سوم
نویسنده: سیب خاطرات - شنبه ۱٤ اسفند ۱۳۸٩
در جهان سوم هر کس کار بزرگی انجام میدهد ، در کنار آن دو وسیله چوبی قوی نیز میسازد .
یکی نردبانی برای بالا رفتن دیگران ، یکی چماقی برای آنکه دیگران بر سرش کوبند .
رمز پیشرفت کشورهای موفق در آن است که ، از ساخت این دو وسیله ، در کنار کار بزرگ انجام شده ، جلوگیری میکنند .
نظرات (16)