شهریار فکری اجیرلو

دانستن حقایق زندگی
مشخصات بلاگ
شهریار فکری اجیرلو

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۴ ق.ظ

دروغ از دید گاه بهلول

♦ دروغ از دیدگاه بهلول :


کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ،*فیلسوف است*

کسی که راست و دروغ برای او یکی است، *چاپلوس است*

کسی که پول می گیرد تا دروغ بگوید، *دلال است*

کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد، *گدا است*

کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد، *قاضی است*

کسی که پول می گیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد، *وکیل است*

کسی که جز راست چیزی نمی گوید، *بچه است*

کسی که به خودش هم دروغ می گوید، *متکبر است*

کسی که دروغ خودش را باور می کند، *ابله است*

کسی که سخنان دروغش شیرینست، *شاعر است*

کسی که علی رغم میل باطنی خود دروغ می گوید، *همسر است*

کسی که اصلا دروغ نمی گوید، *مرده است*

کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد، *بازاری است* 

کسی که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد، *پر حرف است*

کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند، *سیاستمدار است*

کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند، دیوانه است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۴
شهریار فکری
سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۶ ق.ظ

آشنایی با اتحادیه عرب

اتحادیه عرب (جامعة الدول العربیة) نام مجموعه‌ای از کشورهای جنوب غربی آسیا و شمال و شمال غربی افریقا است.

اتحادیه عرب

این اتحادیه در ۲۲ مارس سال ۱۹۴۵ و با حضور ۶ کشور مصر،عربستان، عراق، سوریه، لبنان، یمن و اردن تأسیس شد و در حال حاظر ۲۲ کشور عربی در آن عضویت دارند.

سنگ بنای این سازمان به پیشنهاد آنتونی ایدن نخست وزیرانگلیس و بعد از جنگ دوم جهانی گذاشته شده‌است.

از لحاظ تقسیم‌بندی ساختاری، اتحادیه عرب جزو نادر سازمان‌های بین‌المللی است که به جای توجه به بعد جغرافیایی همکاری، از عنصر مشخصه دیگری بهره جسته است. این عنصر، اشتراکات قومی و نژادی است. همچنین اتحادیه عرب نخستین سازمان بین‌المللی است که بین مجموعه کشورهای عربی ـ اسلامی تأسیس شده است.

 اتحادیه عرب مجموعه‌ای متشکل از 22 کشور است: الجزایر،بحرین، کومور، جیبوتی، مصر، عراق، اردن، کویت، لبنان، لیبی،موریتانی، مغرب، عمان، فلسطین، قطر، عربستان، سومالی،سودان، سوریه، تونس، امارات و یمن.

این اتحادیه از لحاظ ساختاری الگوبرداری شده از اتحادیه اروپاست و همواره سعی کرده است با توجه به ساختار آن خود را هماهنگ کند. مرکز اتحادیه عرب در قاهره بوده و ساختار اداری آن متشکل از سه شورا است.

مجامع

شورای اتحادیه:

رکن عالی  این سازمان به شمار می‌رود و متشکل از نخست‌وزیران کشورهای عضو است. رأی‌گیری در این شورا به اتفاق آرا بوده و به همین سبب نیز تصمیم‌گیری در آن بسیار مشکل است.

شورای دفاع:

متشکل از وزرای خارجه و دفاع دولت‌های عضو است و تاکنون نیز به دلیل عدم اجماع در مسایل کلی، همواره فاقد کارایی و تقریباً غیرفعال بوده است. البته علاوه بر این شورا یک قرارداد پیمان دفاعی بین دولت‌های عربی امضا شده است.

شورای اقتصاد:

این شورا متشکل از وزرای اقتصاد هر یک از دولت‌ها است.

علاوه بر این شوراها که مسوولیت اصلی تصمیم‌گیری را بر عهده دارند کمیسیون‌هایی نیز مأمور تدوین جهت‌های همکاری بوده و به عنوان مشاور در خدمت شوراهای مذکور و دیگر ارکان اتحادیه قرار دارند. کمیسیون‌ها حالت دائم داشته و به صورت تخصصی فعالیت می‌کنند.

  •   عضویت سوریه در اتحادیه عرب در حال حاضر به حالت تعلیق درآمده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۶
شهریار فکری
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۴۰ ق.ظ

داستان زندگی



هوس زن گرفتن به‌سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالیِ خانواده‌ی همسرم پایین‌تر از خانواده‌ی خودم باشد، تا بتوانم زندگیِ بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته‌بود. نمی‌دانم این خبر چگونه به گوش رییسم رسید، چون به صرفِ نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رییس من «عاصم» است، اما کارمندان به او می‌گویند «عاصم جورابی!»

سرِ ساعت به رستوران رفتم. رییس تا مرا دید گفت: «چون جوانِ خوب و نجیب و سربه‌راهی هستی، می‌خوام نصیحتت کنم». 

و بعد هم گفت: «مبادا به‌سرت بزنه و بخوای واسه زنت وضع بهتری فراهم کنی!»

و ادامه داد: «اگه به حرفم گوش نکنی مثل من بدبخت می‌شی. همون‌طور که من بدبخت شدم و حالا بهم می‌گن عاصم جورابی!»

پرسیدم: «جناب رییس چرا شما رو عاصم جورابی صدا می‌کنن؟» جواب داد: «چون بدبختی من از یه جفت جوراب شروع شد».

و بعد داستانِ زندگی‌اش را برایم تعریف کرد: «وقتی خواستم زن بگیرم، با خودم گفتم باید دختری از خانواده‌ی طبقه‌ی پایین بگیرم که با داروندارم بسازه و توقعِ زیادی نداشته باشه. واسه همین یه دختر بیست‌ویک‌ساله به اسمِ "صباحت" انتخاب کردم. جهیزیه نداشت. باباش یه کارمند ساده بود. چهره‌ی چندان جذابی هم نداشت، و من به‌خاطر انتخابم خوش‌حال بودم . صباحت زنِ زندگی بود . بهش می‌گفتم امشب بریم رستوران؟ می‌گفت نه، چرا پول خرج کنیم؟ می‌گفتم: صباحت جان لباس بخرم؟ می‌گفت: مگه شخصیت آدم به لباسه؟

تا این‌که براش به‌زور یه جفت جوراب خوشگل خریدم. دو ماه گذشت، اما همسرم جوراب نو رو نپوشید. یه‌روز گفتم عزیزم چرا جوراب تازه‌ات رو نمی‌پوشی؟ با خجالت جواب داد: آخه این جورابا با کفشای کهنه‌ام جور در نمیاد! به‌زور بردمش بیرون و براش یه جفت کفش نو خریدم. فرداش که می خواستیم بریم مهمونی باز کفش و جوراب رو نپوشید. بهش گفتم چرا تو کفش و جورابتو گذاشتی توی صندوق و نمی‌پوشی؟ جواب داد: آخه لباسام با کفش و جورابم جور در نمیاد! همون‌روز یه دست لباس براش گرفتم. اما همسرم باز نپوشید. دلیلش هم این بود: این لباسا با بلوز کهنه جور در نمیان!

رفتم دوتا بلوز خوب هم خریدم. این‌دفعه روسری خواست. روسری رو که خریدم، دیگه چیزی کم‌وکسر نداشت، اما این تازه اولِ کار بود! چون جوراباش کهنه شدن و پیرهنش هم از مد افتاد و از اول شروع کردم به خریدنِ کم‌وکسری‌های خانوم! تا این‌که یه‌روز دیدم اخماش رفته تو هم. پرسیدم چته؟ گفت این موها با لباسام جور نیست. قرار شد هفته‌ای یه‌ بار بره آرایشگاه. بعد از مدتی دیدم صباحت به فکر رفته. بهم گفت: اسباب ‌و اثاثیه‌ی خونه قدیمی شده و با خودمون جور درنمیاد. عوض کردنِ اثاثیه‌ی خونه ساده نبود، اما به‌خاطر همسرِ کم‌توقعم عوضش کردم. مبل و پرده و میز ناهارخوری و خلاصه همه‌ی اثاثیه‌ی خونه عوض شد. صباحت توی خونه‌ی باباش رادیو هم ندیده بود، اما توی خونه‌ی من شب‌ها تلویزیون می‌دید!

چند روز بعد از قدیمی بودنِ خونه و کثیفی محله حرف زد. یه آپارتمانِ شیک تو یکی از خیابونای بالاشهر گرفتم. اما این بار اثاثیه با آپارتمانِ جدید جور نبود! دوباره اثاثیه رو عوض کردم. بعد از دو-سه ماه دیدم صباحت باز اخم کرده. پرسیدم دیگه چرا ناراحتی؟ طبق معمول روش نمی‌شد بگه، اما یه جورایی فهموند که ماشین می‌خواد! با کلی قرض‌وقوله یه ماشین هم واسه خانوم خریدم. حالا دیگه با اون دختری که زمانی زنِ ایده‌الِ من بود، حتی نمی‌شد حرف زد! از همه خوشگلا خوشگل‌تر بود! کارش شده‌بود استخر و سینما و آرایشگاه و پارتی! دختری که توی خونه‌ی باباش آب هم گیر نمیاورد، توی خونه‌ی من ویسکی می‌خورد. مدام زیر لب می‌گفت: آدم باید همه چیزش با هم متناسب باشه!

اوایل نمی‌دونستم منظورش چیه، چون کم‌وکسری نداشت. خونه، زندگی، ماشین، اثاثیه و بقیه چیزا رو که داشت. اما بعد از مدتی فهمیدم چیزی که تو زندگیِ صباحت خانوم کهنه شده و با بقیه چیزا جور درنمیاد خودم هستم! مجبور شدم طلاقش بدم. خونه و ماشین و اثاثیه و هرچی که داشتم با خودش برد. تنها چیزی که برام موند، همین لقبِ عاصم جورابی بود! یه جفت جوراب باعث شد که همه‌چی به‌هم بخوره. کاش دستم می‌شکست و براش جوراب نمی‌گرفتم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۰۸:۴۰
شهریار فکری
يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۳۰ ب.ظ

آینه عبرت

زلنسکی رئیس‌جمهور جدید ‎اوکراین:

در اتاق‌هایتان اداره‌ها نمی‌خواهم عکس‌ من را نصب کنید، رئیس‌دولت بودن مدل نیست، الگو نیست... در دیوارهای اتاق‌هایتان عکس فرزندانتان را نصب کنید تا هربار که تصمیمی می‌گیرید به چهره‌ی آنها نگاه کنید و بفکر آینده آنان باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۳۰
شهریار فکری
جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۳۲ ب.ظ

تلنگر فرهنگ


#فرهنگ یعنی ...

فرهنگ یعنی: بدون اجازه کسی از او فیلم و عکس نگیریم.

فرهنگ یعنی: میزان درآمد و حقوق دیگران به ما ربطی ندارد.

فرهنگ یعنی: کسی تو گوشی خود عکسی به ما نشان داد عکس های قبلی و بعدیش را نبینیم.

فرهنگ یعنی: تا در جمعی نشستی سریع 2 تا اصطلاحی که در یک کتاب خوانده ای را به رخ دیگران نکشی.

فرهنگ یعنی: خودت را صاحب نظر ندانی تا رسیدی به کسی در مورد مدل مو و رنگ مو آرایشش و چاقی و لاغری او نظر دهی.

فرهنگ یعنی: لهجه دیگران را مسخره نکنیم. 

فرهنگ یعنی: تا از خونه کسی بیرون آمدیم و در را بستیم شروع نکنیم به بدگویی و غیبت از میزبان.

فرهنگ یعنی آشغال از ماشین بیرون نریزیم.

فرهنگ یعنی: از چشمی درب خانه مان رفت و آمد همسایه ها را چک نکنیم.

فرهنگ یعنی: تا کسی برایمان کادو خرید سریع قیمت آن را در نیاوریم.

فرهنگ یعنی : به خاطر 1 دقیقه پیاده روی دوبل پارک نکنیم.

فرهنگ یعنی: رعایت نکردن قوانین رانندگی نشانه زرنگی ما نیست.

فرهنگ یعنی: وقتی از کنار یک ماشین رد میشویم داخل آن را نگاه نکنیم! در خانه ای اگر باز است داخل را نگاه نکنیم.  

از درد و دل دیگران اسکرین شات نگیریم. 

یعنی تماس دیگران را بی جواب نگذاریم. 

یعنی وقتی کسی پیام داد، اگر در دسترس هستیم برای کلاس گذاشتن دیر جواب ندهیم. 

اگر کسی بچه ندارد، نپرسیم کی بچه دار میشوید، وقتی اولی را آورد، نگوییم کی برایش همبازی می آورید!  

به خاطر خودمان و نسل بعدمان فرهنگ سازی کنیم و زندگی را زیبا کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۳۲
شهریار فکری
جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۳ ق.ظ

دانستنی زناشویی

همسرت رو  سه جا میتونی بشناسی :


1. ﺗﻮی ﺟﻤﻌﯽ ﮐﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎﺷﻪ

2. ﺗﻮی ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ خونواده اش ﺑﺎﺷﻦ

3. توی جمعی که بهترین دوستاش هستن


ﺍﮔﻪ ﺗﻮی ﺍﯾﻦ 3 ﺟﺎ تنھا نموندی بهترین رفیقته!! یه حالت چهارم ھم تبصره میزنیم:

توی شادی هاش یه قدم برو عقب و چیزی نگو... اگه خودش جاتو خالی دید و صدات کرد بدون بهترین رفیقته..


کسی میگفت:وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۰۳
شهریار فکری
چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۴۸ ب.ظ

لطیفه سیاسی

یک لطیفه سیاسی...


 ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮏ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﻣﻌﺮﻭﻑ، ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻡ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ...

 ﺭﻭﺡ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﺎ‌ﻻ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺳﯿﺪ ﻭﯾﮏ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﮐﺮﺩ.

 ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ:

 ‏«ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯾﺪ. ﺍﯾﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻟﺒﻪ، ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻧﺪﺭﺕ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﺎﯾﻪ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺭﻭ

 ﺩﻡ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ. ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ‏»

 ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﮔﻔﺖ: ‏«ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺷﻤﺎ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﺑﺪﻩ، ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﺵ ﺭا ﺣﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ‏»

 ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ‏:

 «ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪﺀ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺛﺒﺖ ﺷﺪﻩ، ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺟﻬﻨﻢ ﻭ ﺳﭙﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﺪ.

 ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ‏»

 ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﮔﻔﺖ ‏« ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺗﺼﻤﯿﻤﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ. ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﻭﻡ‏»

 ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ ‏«ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻢ . ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﻌﺬﻭﺭ ‏» ﻭ ﺳﭙﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﺭ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﭘﺎﯾﯿﻦ … ﭘﺎﯾﯿﻦ … ﭘﺎﯾﯿﻦ … ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ .

 ﺩﺭ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ، ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﺑﺎ ﻣﻨﻈﺮﻩﺀ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ. ﺯﻣﯿﻦ ﭼﻤﻦ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺮﺳﺒﺰﯼ ﮐﻪ ﻭﺳﻂ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﻠﻒ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻥ

 ﯾﮏ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺠﻠﻞ. ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺳﻨﺎﺗﻮﺭها ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺘﻔﺒﺎﻝ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﻭ ﺩﻭﯾﺪﻧﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺒﻠﯽ

 ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺳﭙﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﯿﺠﯽ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﻠﻒ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺷﺪﻧﺪ.

 ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻫﻢ ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﻓﻪﺀ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﻠﻒ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﺎﻡ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺠﻠﻠﯽ ﺍﺯ

 ﺍﺭﺩﮎ ﻭ ﺑﺮﻩ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ

 ﺻﺮﻑ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ


 ﻭﺷﺐ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺸﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ..

 ﺑﻪ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﻭ ﭼﻄﻮﺭ ﮔﺬﺷﺖ. ﺭﺍﺱ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ

 ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻋﺖ، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﮑﻮﺭﺕ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﻢ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ

 ﺑﺎ ﺟﻤﻌﯽ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺧﻮﺵ ﺧﻠﻖ ﻭ ﺧﻮﻧﮕﺮﻡ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﮐﻨﺴﺮﺕ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﺍﺭﻫﺎﯼ

ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ . ﺳﻨﺎﺗﻮﺭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻡ ﻫﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮔﺬﺷﺖ، ﮔﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﻧﺒﻮﺩ.

 ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻡ، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﺗﺼﻤﯿﻤﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟

 ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﮔﻔﺖ ‏« ﺧﻮﺏ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ. ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ ﺑﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﻣﻦ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﻢ‏


 ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﻼﻣﯽ، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﺭ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺩﺍﺩ. 

ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻬﻨﻢ ﺷﺪﻧﺪ، ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺧﺸﮏ ﻭ

 ﺑﯽ ﺁﺏ ﻭ ﻋﻠﻒ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﻭ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ . ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻫﻢ ﻋﺒﻮﺱ ﻭ ﺧﺸﮏ، ﺩﺭ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻨﺪﺭﺱ ﻭ ﮐﺜﯿﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ. 


ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ‏« ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻨﻈﺮﻩﺀ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﯾﺪﻡ؟ ﺁﻥ ﺳﺮﺳﺒﺰﯼ ﻫﺎ ﮐﻮ؟ ﻣﺎ ﺷﺎﻡ ﺑﺴﯿﺎﺭ

 ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ؟ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﻠﻒ؟ «…


 ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ‏«ﺁﻥ ﺭﻭﺯ، ﺭﻭﺯ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺑﻮﺩ …

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍﯼ ﺩﺍﺩﻩﺍﯼ ‏»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۴۸
شهریار فکری
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۲۹ ب.ظ

علم یا ثروت

در زمان‌های نه چندان دور در جلسات خواستگاری اول از  همه از محاسن اخلاقی و تحصیلات  داماد سخن می‌گفتند و بعد به سراغ پول و خانه می‌رفتند اما حالا از ثروت و خانه می‌پرسند و بعد به سراغ خلقیات خواستگار محترم می‌روند

جامعه ایران عوض شده است انسانیت توسط پول دفن شده است چه بسا پدر مادرهایی که آرزو داشتن فرزندانشان تحصیل کرده و مهندس دکتر و...شوند

جامعه ای که در آن پول مردم و معلمان بالا کشیده میشود تنها یک نظر دارد اونم  اینکه نظر مردم مهم نیست

در جامعه ای که دنبال پول باشی باید قید انسان بودن زده شود طوری شده که همه دنبال پول و مال ثروتمند شدن در یک شبه هستن نتیجه اش میشود اختلاس 

جوانانی که در چنین جامعه ای زندگی کنن نتیجه اش بیکاری،ازدواج بعد 35 سالگی، مشکل تامین مسکن، شغل و...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۲۹
شهریار فکری
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۵۸ ب.ظ

zolgensma

آیا داروی zolgensma گران قیمت تر از داروی spinraza است؟


قطعا خیر. هزینه درمان با داروی spinraza در سال اول درمان ۷۵۰ هزار دلار و در ادامه برای هر سال مبلغ ۳۷۵ هزار دلار میباشد. ضمن اینکه فعلا حداقل دوره درمان را ۱۰ سال تعیین نموده اند که مشخص نیست که آیا پس از ۱۰ سال نیاز به تزریق مجدد دارو وجود داد یا نه.


اما هزینه داروی یک بار تزریق zolgensma مبلغ ۲/۱۲۵ میلیون دلار میباشد. با تمهیداتی که شرکت سازنده اندیشیده می توان این مبلغ را در مدت ۵ سال پرداخت نمود. به عبارتی هزینه هر سال درمان، مبلغ ۴۲۵ هزار دلار می باشد و این هزینه فقط برای ۵ سال پرداخت خواهد شد.

با یک حساب و کتاب ساده متوجه خواهیم شد که هزینه درمان با zolgensma بسیار ارزان تر از داروی spinraza می باشد.


امیدواریم وزارت بهداشت برای ورود این دارو تنها و تنها خطری که جان این کودکان را تهدید میکند را در نظر بگیرد هر چند که تجربه ثابت نموده که مشکل وزارت بهداشت در محور قرار دادن پول به جای انسانیت است.


به امید درمان همه بیماران sma


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۸
شهریار فکری
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۰۷ ب.ظ

در زمانه نه چندان دور

در زمان‌های نه چندان دور در جلسات خواستگاری اول از  همه از محاسن اخلاقی و تحصیلات  داماد سخن می‌گفتند و بعد به سراغ پول و خانه می‌رفتند اما حالا از ثروت و خانه می‌پرسند و بعد به سراغ خلقیات خواستگار محترم می‌روند

جامعه ایران عوض شده است انسانیت توسط پول دفن شده است چه بسا پدر مادرهایی که آرزو داشتن فرزندانشان تحصیل کرده و مهندس دکتر و...شوند

جامعه ای که در آن پول مردم و معلمان بالا کشیده میشود تنها یک نظر دارد اونم  اینکه نظر مردم مهم نیست

در جامعه ای که دنبال پول باشی باید قید انسان بودن زده شود طوری شده که همه دنبال پول و مال ثروتمند شدن در یک شبه هستن نتیجه اش میشود اختلاس 

جوانانی که در چنین جامعه ای زندگی کنن نتیجه اش بیکاری،ازدواج بعد 35 سالگی، مشکل تامین مسکن، شغل و...

ارسالی مخاطب شهریار فکری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۰۷
شهریار فکری